۱۳۸۹ تیر ۱۲, شنبه

زبان دانشگاهی دوم

زبان دانشگاهی دوم

دیشب تاریخ 6/4/1389 در خوابگاه دانشگاه کابل بودم و با دوستان درباره ی درس گفتگو می کردیم. بامداد امروز بود که از خوابگاه همراه با دو دوستم آمدیم بیرون. می خواستم بیایم طرف کارته سه که دیدم بیرون از خوابگاه درست در برابر دروازه ی ورودی به خوابگاه تنی از دانشجویان ایستاده، شماری شان پرچم به دست دارند و فریادهای بیهوده می زنند. به فکرم رسید که بروم و نگاه کنم هدف آنها از این به اصطلاح راهپیمایی چیست.

در آغاز پنداشتم که همچون راهپیمایی های گذشته، این یکی نیز به هدف بالا بردن کیفیت غذا، پوشاک، آب و برق خوابگاه است، اما آنچه بر پرچم ها دیدم چیزی دیگر بود. پشتون ها خواهان تدریس درس های دانشگاهی به زبان پشتو هستند. در آغاز امر به نظر می رسد حق قانونی و انسانی هر کسی است که بتواند در کشورش به زبان خود گفتگو کند.

ما پس از پیمان نامه های بن در سال 2001 دیدیم که در کنار زبان فارسی دری که همیشه زبان رسمی مردم و دولت بوده است، زبان پشتو نیز در به چهارچوب قانون اساسی کشورمان افزوده شد. زبانی که تا پیش از این در حد گفتگو میان قومی ویژه بوده که بیشینه شان تفاوتی به رسمی نبودن یا رسمی سازی زبانشان بهایی نمی دادند، هر چند همیشه در این میان کسانی کوشیده بودند که آن را به گونه ای دیگر جلوه دهند.

در کشورمان زبان های گوناگونی که شماری شان از نگاه خانوادگی، با در نظر داشت بنیان های زبانشناسی، از یک مادرند. زبان های پشه ای، بلوچی، فارسی دری، پشتو، نورستانی و دیگر زبان ها. تا پیش از امضای پیمان نامه های بن هیچ پادشاهی، اگر دوره طالبان را به انگیزه ی تک روی و خودکامگی شان که یکی از ویژگی های جدایی ناپذیر پادشاهی است نظامی پادشاهی بیانگاریم، در افغانستان در کوشش رسمی سازی زبانی جدای از زبان فارسی دری نبوده است. هر چند پادشاهان بسیار کهن گاهی در رسمی سازی زبان خودشان چون ترکی و عربی کوشیدند، پس از گذر چندی بی درنگ زبانشان در برابر زبان فارسی دری که زبان مردمی این کشور است تاب نیاورد و در چهارچوب این زبان پویا حل شد.

ما تا امروز راهپیمایی های فراوانی به چشم سر دیده ایم که یا انگیزه ی سیاسی، یا مردمی، یا فرهنگی و یا اقتصادی داشته اند، اما آیا شما تاکنون راهپیمایی ای در نمود (به ظاهر) فرهنگی که پشتبانه ی سیاسی داشته باشد در این کشور دیده اید؟ پاسخ تان آشکار است. راهپیمایی و داد و فریادهای امروز درست است که یک کنش فرهنگی است، اما بی گمان از نیروی محرکه ی سیاسی در پشت صحنه بهره می برد. این هم یکی از همان پیرنگ ها و توطیه های سیاسی است که در آن فرهنگیان و سیاستمداران، که هر دو، یکی به خاطر رنجش زبانی و دیگری به انگیزه ی شتاب بخشی به روند ... سازی، دست به دست هم داده اند تا ما را احساساتی کنند.

یک اصل در نهادینه سازی این است که سازه های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و حتی خرده سازه هایی چون خانواده و دوستان نزدیک، یکپارچه برای رسیدن به هدف شان حرکت کنند. در راستای هر پشتونیزه سازی تر کردن افغانستان، از آنجا که آنها خود را اَوغان می نامند، در هر زمینه انجام شده که نیازی به یادآوری آنها نیست. یکی دیگر از این جنبشک ها راهپیمایی امروز برای واداشتن وزارت آموزش (تحصیلات) عالی به منظور جاسازی استادانی که به زبان پشتو تدریس کنند- که بی گمان خود پشتون هایند- انجام شد.

سیاستمداران از دریچه ی فرهنگ یا امور فرهنگی وارد می شوند. فرهنگیان دانشجویان را برمی انگیزانند که" ای جوانان! آگاه باشید که زبانتان پس از رسمی شدن، حالا نیاز به این دارد که در سطح دانشگاهی نیز آموزانده شود." جوانان افغانی نیز بدون هیچ گونه پیش آگاهی یا پس زمینه های این گفته، رگ غیرت جوانی شان، که خامی است، بر می خیزد و دست به راهپیمایی هایی می زنند که همیشه با خشونت پایان می یابد. (ما تاکنون شاهد راهپیمایی های فراوانی بوده ایم که تنها در دو مورد از آنها که هر دو پس از رویداد خونین در بهسود، میدان وردک، یکی در سال 87 و دیگری امسال رخ دادند بود.)

نباید فراموش کرد که همه ی راهپیمایی ها انگیزه ای سودجویانه در خود دارند که اندک کسانی از آن سود می برند. در این میان مردم احساساتی قربانی خواسته های این اندک کسان سودجو می شوند. در سالهای پیش از امضای پیمان نامه ی بن یا اصلا شاهد راهپیمایی نبوده ایم و یا شاهد راهپیمایی هایی بوده ایم که در بی درنگ از سوی شخص شاه یا امیر سرکوب می شد. (اینجا نباید راهپیمایی را با شورش و آشوب آمیخت.) اما با آمدن حکومت تازه این فرصت گران به ما دست داد تا از راه بهترین کنش اجتماعی در راه به دست آوردن حقوق و یا پذیرفتاندن اندیشه مان به راهپیمایی روی آوریم. جای بسا ناخوشنودی است که، همان گونه که گفته آمد، به جز از دو مورد دیگر راهپیمایی ها همگی با جنگ و خونریزی و دستگیری راهپیمایان پایان یافته است. ما در راهپیمایی دانشجویان در کشته شدن حیدری، یکی از دانشجویان رشته ی ادبیات فارسی دری در سال 85، دیدیم که چگونه همین دانشجویان معترض شیشه های ریاست دانشگاه را شکستند، به سرک ها ریختند و ویرانی به جا گذاشتند و در پایان امر با مداخله ی پولیس و زخمی شدن دانشجویان و دستگیری چندی شان شور آنها فرو نشست. یکی دیگر از این نمونه ها، رویداد کشته شدن چند شهروند کابل توسط نیروهای حافظ صلح در منطقه ی خیرخانه ی کابل است. در این رویداد چهار تن کشته شدند که در پی آن باشندگان حوالی خیرخانه دست به راهپیمایی زدند. در این راهپیمایی مردم در کنار به آتش کشیدن تانک و موتر نیروهای حافظ صلح، موترها، فروشگاه ها و هر آنچه سر راهشان در آن منطقه قرار می گرفت درو می کردند و به آتش می کشاندند.

چیزی که امروز رخ داد راهپیمایی نبود بلکه پیش لرزه های زمین لرزه ای بزرگ است که چندی بعد شاهد پیامدها و برآیندهای آن خواهیم بود. بی گمان که این زمین لرزه یکی از آن رشته زمین لرزه ای است که بوی حقیقت سال 2012 را در افغانستان می افشاند.