۱۳۸۸ اسفند ۲۲, شنبه

خنیاگران دربار خسروپرویز



پیشگفتار
ادبیات غنایی همواره یکی از بزرگترین بخش های ادبی است که از نگاه دسته بندی محتوایی جایگاه خاصی را به خود اختصاص داده اند. این دسته بندی نه تنها از سوی بسیاری از دانشمندان عرصه ی دانش ادبی فارسی زبان پذیرفته شده است بلکه مورد پذیرش غربیان و همه ی جهانیان نیز می باشد. در پهنه ی بی پایان زبان فارسی دری بسا سرایشگران کوچک و بزرگ در سده های گوناگون کوشش در طبع آزمایی در این گستره را نموده اند. سرایندگان بزرگی چون، نظامی، امیر خسرو، جامی، انوری و بسیاری از غزل سرایان.
در این نوشته ی کوتاه تلاش بر آن بوده است که به بررسی اجمالی و کوتاه تنها یک جنبه از اشعار غنایی که فراخنای بزرگی را در بر گرفته است بپردازیم. در این جا به چیستی سرودهای خسروانی و رامشگران و خنیاگران دربار خسرو پرویز که علاقه وافری به غزل، ادبیات، موسیقی و آهنگ داشته است دست می یازیم. او در سال های بسیاری از زندگانی و فرمانروایی به گردآوری، رامشگران و مطربان و نیز سرایشگرانی که نیک بسرایند دست زد. از جمله ی این مطربان می توان به دو تن نامدار آن که امروزه نیز سر زبانها افتاده است اشاره کرد: یعنی باربد و نکیسا. این دو در استفاده از بربط یا چنگ دست بالایی داشتند. هر یک به چنان زیبایی می نواختند که تا مدت ها پس از نواختن شان دل و گوش شنونده را می ربودند و به گونه ای او در خلسه ی موسیقی غرق می کردند. ادامه ی نوشته را به شما می سپاریم. امید مقبول پسند شما افتد و در نقد آن ما را یاری بفرمایید.
قابل یادآوری است از کسانی که چه در ایران و چه در کشور عزیزمان افغانستان ما در نوشتن این مقاله یاری نمودند، سپاسگذاری کنم. در کنار همه چیز باید از استاد گران داکتر حصاریان کمال سپاسگذاری را نمود تا باشد سایه ی ایشان بر سر همه ی ادب دوستان پایدار و ماندگار بماند و ادب دوستان از کمال ادبی ایشان فیض برند.
سرودهای خسروانی و مطربان دربار خسرو پرویز
در آغاز نیکوست تا بدانیم سرود خسروانی چیست و چند گونه است. و نیز در پهلوی آن بدانیم ریشه ی آن در کجاست و سپس بپردازیم به سرودهای خسروانی و نقش آن در ادبیات به ویژه دربار خسرو پرویز.
موسیقی اولیه ایران باستان شامل هفت خسروانی ( مقام ) ، سی لحن و سیصد و شصت دستان ( اشکال ملودیک ) بود که با روزهای هفته ، ماه وسال یکی بود.
در دوره ساسانی موسیقی بسیار گسترش یافت. مزدک، یکی از پایه های آیین خویش را موسیقی می دانست. كشیشان از امپراتوری رم شرقی برای فراگرفتن آهنگ‌های موسیقی به ایران می‌آمدند. صد ها نوازنده از هند به ایران آمدند. در این زمان ایرانیان نه تنها موسیقی را با نت ثبت می‌كردند، بلكه برای آوانویسی نیز الفبایی داشتند كه آن را ویسب دبیره می‌نامیدند. با این الفبا می‌توانستد هر نغمه و آوایی را از ساز تاغریو تندر، شرشر آبشار، و بانگ جانوران را نگاشته و نمایش دهند. محمد پور اسحاق، معروف به ابن‌ الندیم الوراق که در سال 378 هجری در گدشته است شمار نقش های این الفبا را تا ‌٣٦٠ نشانه عنوان كرده است.
الف) سرود:
که مختص آفرین خدایان و شاهنشاه و مختص مجالس رسمی بوده و با آهنگ موسیقی توام خوانده می شده است.از پلهبد «باربد» خواننده و شاعر معروفی نام می برند و سرودهای خسروانی او در الحان 365 گانه، به عدد ایام سال، و سرودهای سیگانه او به عدد ایام ماه، در کتب ادب و لغت ذکر شده است.
ما دو نمونه از سرودهای هجایی که به اغلب احتمالات شباهتی به سرودهای عهد ساسانی داشته در دست داریم، یکی سرود سه لختی است که آن را «خسروانی» نام، شاعر معاصر رودکی، گفته و دیگر «سرو دکر کویه» است که در تاریخ سیستان ذکر شده است.

ب) چکامک:
که در متون مکرر ذکر آن آمده و معلوم است که همین کلمه بعدها در ادبیات دوره اسلامی به «چکامه» تبدیل گردیده است، یعنی گاف آخر آن، مانند گاف «بندک» و «خستک» و «خانک» به هاء هوز بدل شده و به این صورت در آمده است. بعید نیست که «چامه» نیز مخفف چکامه باشد، هر چند در کتاب لغت گوید: «چامه قصیده را گویند و چکامه غزل را» ولی به نظرمی رسد که این هر دو لغت «چکامه- چامه» مخفف و مصحف همان«چکامک» باشد.چکامک را باید نوعی از اشعار ساسانی شمرد و به دلیل تفاوت اسم بی شک با «سرود» که معنای آن را دانستیم، تفاوت داشته و غیر از سرود بوده است.
سرود، ریشه فعل سرودن به معنی به «سخن یاد کردن» و مطابق لغت «ذکر» عربی است، و در زبان پهلوی لغاتی چند از ین اصل مشتق می شود. از قبیل «هوسرود» و «دش سرود» که گاهی حرف آخر آنها به حرف بای ابجد، و گاهی به حرف «ی» بدل می شود مثل هوسروب و هوسروی، که لغت «خسرو» را به وجود آورده است و نام دو تن از شاهنشاهان ساسانی است: هوسروی کواتان (انوشیروان) و «هوسرودی اپرویز» نبیره انوشیروان که هر دو از همین لغت است و معنای آن «نیکنام» و دارای حسن شهرت می باشد، و در عوض آنها «دش سروی» به معنی بد نام و قبیح الذکر است. ازین رو «سرود» یعنی ذکر و یاد کردن که طبعاً مراد ذکر خیر است، و قصاید مدحیه یا ستایش خدایان را سرود گفته اند، و سرود خسروانی نوعی ازین قصاید مدحیه بوده است، که منسوب به «خسرو» است که گویا مراد قصاید مدحیه یا مدایح خسرو پرویز باشد. در اینجا اشاره کنیم که سرود در دوره اسلامی، معنای دیگری پیدا کرد، یعنی به جای تصنیف امروز استعمال شد.
اما «چکامک» یا «چامک» علی التحقیق نوعی از سخن سنجی بوده، ولی باید دید کدام نوع بوده است؟
گفتیم که چکامه غیر از «سرود» است، پس از شمار قصاید مدحیه خارج خواهد شد.
حالا باید دید از اقسام دیگر شعر از قبیل غزل (لیریک) یا اشعار وصفی و حماسی و یا ترانه (اشعار رقص و تصنیف) کدامیک را چکامه می گفته اند؟
بخشی از مهمترین نمونه‌های شعر قدیم فارسی را شعرهای کوتاه آن تشکیل می‌دهد. البته در ایران پیش از اسلام، سنّت شفاهی بیش از سنّت کتبی اهمیت داشته و از این رو، آثار اندکی از اشعار پارسی کهن به دست ما رسیده است (رک. تفضلی، ص 312). در اندک نمونه‌های باقی مانده از شعر پیش از اسلام، ما با اشعاری مقفّا و با وزن هجایی ـ و بنا به اعتقاد بعضی پژوهشگران وزن تکیه‌ای ـ مواجهیم (در مورد وزن شعرهای قدیم، رک. طبیب زاده، ص 17). از جمله این آثار، سرودهای خسروانی باربد است که سه سطر یا سه لت دارد و یک نمونة آن در کتاب اللهو و الملاهی ابن خردادبه نقل شده است (شفیعی کدکنی، ص 572 ـ 573):
خاقان ماه مانذ و قیصر خرشیذ
آن من خذای ابر ماند کامغاران
کخاهذ ماه پوشذ کخاهذ خرشیذ.

به گفته تفضلی (ص 312)، قطعه کوتاه زیر نیز که در توصیف نرگس است، احتمالاً در اصل به پهلوی بوده و بر اثر مروز زمان، خصوصیات فارسی نیز در آن راه یافته است:
نرگس اُزمرد دسته
مروارید فدو رُسته
زرش در میان بسته.

این اشعار از لحاظ زمانی متعلّق به اواخر دوران ساسانی است و نظایر چنین اشعار کوتاهی در میان سرودهای مانویان هم دیده می‌شود که به اعتقاد پژوهشگران، وزن تکیه‌ای داشته است. زبان اشعار مانوی، «پارتی» یعنی همان زبان قدیم خراسان است (تفضلی، ص 348 ـ 351 ؛ ابوالقاسمی، ص 133).
در ایران ساسانی سه قسم شعر رواج داشته است: سرود، چکامک و ترانک. به اعتقاد بهار، ترانک‌ها اشعاری بودند که مردم کوچه و بازار با ساز و آواز می‌خواندند و رباعی و دوبیتی از یادگاران این قسم شعر به‌شمار می‌روند (بهار، ج 1، ص 135 ـ 137).
در فاصله انقراض دولت ساسانی و قدرت یافتن امیران ایرانی در قرن دوم پس از اسلام، در منابع موجود نمونه‌های دیگری را از اشعار کوتاه فارسی دری می‌توان یافت.
شعر دو لختی منسوب به بهرام گور:
منم شیر شلنبه
منم ببر یله (صادقی، ص 55)

سرود دو لختی مردم بخارا:
گو ور خمیر آمد
خاتون دروغ گنده (همو، ص 66)

شعر منسوب به یزید بن مفرغ که سه لخت دارد:
آب است نبیذ است
عصارات زبیب است
سمیه رو سبیذ است (همو، ص 68)

سرود چهار لختی کودکان بلخ:
از ختلان آمذیه
تر و تباه آمذیه
آبار آمذیه
خشک نزار آمذیه (همو، ص 70 ـ 72)

و شعر منسوب به ابوالینبغی که آن هم چهار لختی است:
سمرقند کندمند
بذینت کی افکند
از شاش ته بهی
همیشه به خهی (همو، ص 92).

ویژگی این شعرها، نخست، کوتاه بودن آنهاست، پاره‌ای دو لختی، تعدادی سه لختی و بعضی‌هایشان چهار لختی هستند. ویژگی دیگر، استفاده از موسیقی قافیه است و خصوصیت سوم، نفوذ آنها در بین عامه مردم است. با این ویژگیها، این نوع شعرها را نیز می‌شود ترانک (ترانه) نام نهاد. بازمانده‌های این نوع شعرها را از لحاظ فرم سطرها و لختها در نوعی از اشعار عامیانه مردم بلوچستان که «لیکو» و «موتو» نامیده می‌شود، می‌توان یافت. لیکو و موتو، شعرهایی هستند هجایی که از دو مصراع تشکیل شده است. اولی شامل اشعار غنایی است و دومی مخصوص مجالس سوگواری است:
ابرها، کبودند و انباشته
می‌بارد باران
کفشهای علیجان اما
پوتین سربازی است (مؤمنی، 1385).

شبیه همین شعرهای دو لختی، ترانک‌های مردم پشتون با عنوان «لَندَی» است. این ترانکها، سطر نخست‌شان نُه هجا دارد و سطر دوم‌شان سیزده هجا. لندی در پشتو به معنی کوتاهک است (فکرت، ص 8):
پروانه، یکباره شهید شد
خوشا من که پیوسته در‌آتشم (همو، ص 97)
...
دلم تشنة سخنی از لبان تست
چون گندم دیمی، تشنة باران (همو، ص 84)
...
خال پیشانی‌ات زیباست
زاغی بر روی برف (همو، ص 74).

در تاریخ کهن شعر فارسی، از دو هزار سال پیش تا امروز، فرمهای کوتاه در ادبیات رسمی و مردمی فارسی حضوری مستمر داشته است: در قالب خسروانی و رباعی و تک‌بیتهای ناب و قطعات کوتاه دو یا سه بیتی (در شعر رسمی) و دوبیتی و شعرهای دو لختی از قبیل: لیکو و لندی (در شعر بومی و مردمی).
در شاهنامه فردوسي نیز مكرر به مراسم و جشن‌هاي‌ آئيني كه بين ايرانيان مرسوم بوده و ضمن آن به شعر و سرود توجه مخصوص مي‌شده اشاره گرديده است. توجه به اين سرودها و شعرها كه از گاه باستان در ايران در بزم‌ها و رزم‌ها، خوانده مي‌شد و در دوره ساساني به اوج خود رسيد. در اين دوره اشعار و سرودهاي زيادي در ارتباط با آئين‌هاي ملي و باستاني سروده شد كه مهمترين آنها سرودها و آهنگهاي <باربد> و ديگر هنرمندان آن عهد است <كه در توصيف آئين‌ها و مراسم و همچنين قهرماني‌ها و دلاوري‌هاي پهلوانان و شاهان در قالب سرود، چكامه و ترانه سروده مي‌شده است.‌

باربد از سرودهاي خسرواني در بيان مراسم و اعياد ملي و از آن جمله نوروز بهره برد و مي‌توان گفت كه يكي از دستاوردهاي بزرگ موسيقي آن زمان <خسرواني> باربد (سروت خسرو اينك) است. مخصوصاً در مأخذهاي پهلوي اين سروت خسرو اينك يا سرود خسرواني و غيره خاطرنشان شده است: سرودهاي (خسرواني) را در طول 1400 سال اكثراً شعرا توصيف كرده‌اند اين سلسله را باربد به خسرو پرويز، تقديم كرده و در نوشته‌هاي تاريخي به نام سرود خسرواني كه، در عالم عرب با عنوان <الطريق الملوكيه> يا <سبك شاهانه> مشهور است.‌ ديگر نوع سرود يا شعر غنايي عهد باربد علاوه بر سرود و سلسله خسرواني، چامه و چكامه است كه به اين سلسله سرودهاي نوروزي،‌(بهاريه باربد، مركب، سركش، گيسوي نواگر، آزادوار چنگي، بامشاد و رامتين) داخل است. موضوع چامه‌هاي بهاريه باربد: <نوروز>، <لبينا>، <گل>، <نوروز بزرگ>، <گلنوش>، <ني بر سر بهار>، <اشكنه>، <سروستان>، <سبز اندرسبز>، <كبك دري> و غيره، ستايش طبيعت و زيبائي‌هاي آن و بيان روحيات و رفتارهاي مردم در روزهاي اين جشن مردمي بوده است.
در اين مورد فردوسي بزرگ چنين گفته است:

همه چامه بزم خسرو زدند

همي هر زمان چامه نو زدند
ابن خرداذبه مورخ مشهور در كتابش <كتاب‌اللهو و ملاهي> خاطرنشان مي‌كند كه باربد و همكارانش در بزم‌هاي نوروزي اشعاري را با ساز مي‌خواندند كه آن نشان‌دهنده توصيفات بلند شاعرانه و ساخته‌هاي اين استاد موسيقي بوده است، خرداذبه، سه مصرع از سروده‌هاي نوروزنامه موسيقي باربد را مي‌آورد كه اين است:

(قيصر ماه ماند، خاقان خورشيد

آن من خداي ابر ماند كامگاران‌

كه خواهند ماه پوشند

كه خواهند خورشيد)
مختصر توضیحی که در معالم السفر راجع به این خسروانی آمده است کمابیش از این قرار است که: « در مقام قیاس_کامگاران و فرمانروایان روزگار، قیصر نشانده‌‌ی مادر روم! گیرم که به ماه ماننده باشد و خاقان والی مادر چین! به خورشید ماند، گیرم اینچنین باشد، کسری(پرویز) خداوند وخدای (شاه) من که باربدم به ابری کامگار و بزرگ جهان فراگیرنده ماند که گر بخواهد ماه را پوشیده وپنهان (به نابود) تواندداشت وگر بخواهد خورشید را نیز هم ایدون ...».
مهدی اخوان ثالث پس از نقل این مطالب می گوید: می خواهم این‌ها را مقدمه کنم برای توضیح کوچکی درباره‌‌ی آنچه من آنرا «نوخسروانی» نامیده ام. یعنی قالبی کوچک برای شعرهای کوتاه در معانی غزلی وغنایی واوصاف وطبیعت ستایی ونظایر این اغراض، که من درجهت احیای ارزشهای زیبا وزنده‌‌ی باستانها وبهره گرفتن از آنها در شعر امروز، این قالب کهن را معمار خواسته ام شد، از انواع واقسام قالبهای کوچک برای شعرهای کوتاه (نظیر: مصرع سرایی –قدیمیترین نمونه‌‌ی شعرآزاد با سنت سیصد ساله- بیت سرایی و نیز دوبیتی ورباعی) این قالب سه تایی را نیز باتوجه به سابقه‌‌ی خسروانیها، شایسته‌‌ی احیا وتجدید دانستم، منتها با این تفاوت که خسروانیها را چنانکه گفتیم در اوزان هجایی می سروده اند یا اوزان ترانه وار وتصنیف گونه که همراه با موسیقی اجرا می شده است. و اما من سرودن این قسم را با توجه به انس هزاروصدساله مان به دستگاههای عروض خلیل بن احمد فراهی، در اوزان عروضی خوشتر می دارم، با همان اسالیب ایجاز واختصار، هر شعری از بندها وشعرهای دیگر مستقل است وجدا از دیگرها ودیگر بندها نیز برای خود شعری است، هریک با سه مصرع در وزنهای مختلف کوتاه وبلند واز لحاظ قافیه نیز یا مصرع اول با سوم قافیه دارد یا هرسه مصرع قافیه دارند.
در برهان قاطع آمده است: نام لحنی است از مصنفات باربد و آن نثری بوده است مسجع مشتمل بر دعای خسرو و نظم در آن بکار نرفته و این لحن داخل سی لحن مشهور نیست که اگر داخل باشد سی و یک میشود و شیخ نظامی سی و یک آورده است و سی و یکم همین را نام برده است.
الکساندر بلدرف از نخستین پژوهشگرانی است که به ضبط آثار شفاهی مردم تاجیک مبادرت ورزیده اند. وی شهرها و روستاهای تاجیک نشین و بویژه کوهستانی را درنوردیده و هزاران بیت شعر مردمی گرد آورده است . گردآوری و چاپ حماسه مردمی «گورغولی » به دست وی صورت گرفت . او با تکیه بر وزن همین منظومه ، متذکر شده است که وزن خسروانی (از اوزان باستانی شعر فارسی ) هنوز پابرجاست .
پس خسروانی ، شعرهایی بوده است بسیار کهن که در وصف شاه سروده می‌شده است.
در تاریخ سیستان به همین امر اشاره شده است: یعقوب لیث گفت چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت محمد و صیف پس شعر پارسی گفتن گرفت و اول شعر پارسی اندر عجم او گفت پیش از او کس نگفته بود که تا پارسیان بودند سخن ایشان سرودبارگفتندی بر طریق خسروانی.
حراره :مقصود از حراره اشعاری بود که توسط عامه ی مردم ساخته و خوانده می شده است .
چنگئی کو درنوازد بیست وچار
چون نیابد گوش گردد چنگ دار
نی حراره یادش آید نی غزل
نی ده انگشتش بجنبد در عمل .
**
زین حراره پای کوبان تا سحر
کف زنان خر رفت خر رفت ای پسر ( مولوی)
**
از خواجگان تو پیشی وز شاعران عمادی
بانگ نماز بیشک باشد به از حراره .( عمادی شهریاری)
در المعجم فی معاییر اشعارالعجم آمده است:اشعار سخیفی است که مخنثان و مسخرگان و عوام الناس در کوچه ها و مجالس لهو و لعب خوانند و اکنون در ایران «تصنیف » گویند و محتمل است خراره با خاءمعجمه باشد و آن آوازی است که بسبب گریه یا غیر آن از گلو بیرون آید، چه مسخرگان و سفها اشعار سخیف خودرا بدین آواز خوانند.
در منتخبات راحه‌الصدور به‌قلم ادوارد برون آمده است: احمدبن عطاش رئیس ملاحده وزکوه که سلطان محمدبن ملکشاه او را اسیر کرده فرمود تا در کوچه های اصفهان تشهیر کردند گوید :با انواع نثار و خاشاک و سرگین و پشکل و مخنثان حراره کنان در پیش با طبل و دهل و دف میگفتند. حراره : عطاش ِ عالی . عطاش ِ عالی . میان سر هلالی . ترا با دز چکارو.
جالب است که تازیان نیز اینگونه شعرهای ساده و به زبان ها و لهجه های بومی را موالیا و شرقی خوانده‌اند و این ریشه‌ی ایرانی آن ها را نشان می‌دهد، چنانکه دهخدا در باره‌ی معنی آن می‌نویسد: قول . شرقی. حراره . زجل . کخ کخ . موشح . موشحه . تصنیف . عروض البلد. قوما. موالیا. کاری . کان و کان . ملعبه .
قول: بنا به نوشته مهدی اخوان ثالث: پا به پای غزل ازایام قدیم نوعی شعر ملحون هم نزد اهل ذوق و شعر و موسیقی شناخته و متداول بوده است که به آن قول می‌گفته‌اند... قول نوعی غزل بوده است در اوزان شنگ و شاد و ضربی.
به نوشته یحیا آرین پور: قول عبارت بوده است از نوعی شعر که باالحان موسیقی و نغمات زیر و بم ساز و آواز، جفت و دمساز گردد.
نویسنده‌‌ی المعجم آورده است: و به حکم آنکه ارباب صناعت موسیقی بدین وزن (رباعی ) الحان شریف ساخته اند و طرق لطیف کرده و عادت چنان رفته است که هرچه از آن جنس بر ابیات تازی سازند آن را قول خوانند و هرچه بر مقطعات پارسی باشد آن را غزل خوانند.
این تعریف با آنچه در ادب فارسی به عنوان قول آمده است، درست نیست.
من که قول ناصحان را خواندمی قول رباب
گوشمالی دیدم از هجران که اینم پند بس .
اگرچه برخي بر اين باورند كه «سرود يا سرودهاي خسرواني، چكامه، فهلويات و ترانه، اشعار غنايي ادبيات ايران در پيش از اسلام بوده است و شايد هسته هاي اصل غزل به مفهوم ديرين را بتوان در اين سروده جست وجو كرد.»(6) اما بي ترديد غزل فارسي به مفهوم امروزين آن از آن زمان زاده شد كه سرنوشت خويش را از نسيب و تشبيب قصيده جدا كرد.
از ترکیب تکامل زبانی (زبان دری) و تکامل شعری (عروضی) در اوایل قرن سوم، نوع تازه و بی‌سابقه ی شعر فارسی پدید می‌آید که با سرودهای خسروانی یا "چکامه"ها و اشعار داستانی یا "چامه"ها و اشعار غنائی و عشقی یا "ترانه"ها (که سه شکل اساسی شعر هجایی در دوران ساسانی به عقیده شادروان بهار بوده است) فرق داشت و این ترکیب در قرع و انبیق ایران دوران خلفای راشدین و عصر اموی و اوایل عباسی به تدریج انجام می‌گیرد و در اشعار نخستین شاعران ایرانی مانند مثلن محمد بن وصیف سیستانی و حنظله بادغیسی و فیروز مشرقی و ابوسلیک گرگانی "به ناگاه" تجلی می‌کند. وجود برخی اغلاط وزنی و ضعف‌های لفظی در اشعار این شعرا نشانه ی نارسایی و ناپختگی این روند است که بعدها تکمیل می‌شود و در اشعار رودکی و دیرتر فرخی سیستانی و عنصری به اوج کمال و پختگی خود می‌رسد و جا افتاده می‌شود و کسانی مانند شمس قیس رازی بعدها قواعد آن را در افق علوم عروض و قافیه منسجم می‌کنند و برای آن پایه‌های متقن پدید می‌آورند.
از افراد زیر می توان در کل به نام رامشگران و خنیاگران دربار خسرو پرویز در کل نام گرفت:
بار بد
نغمه پرداز و نوازنده دربار خسرو پرويز ساساني بود. در شاهنامه فردوسي و مثنوي خسرو و شيرين نظامي، حكاياتي از او نقل شده است.

وي آهنگها و نواهاي بسيار اختراع كرده و مشهور است كه 360 لحن موسيقي ساخته و هر روز يكي از آنها را كه به مناسبت، به نام آن روز موسوم بوده مي نواخته است تا شاه از تكرار نغمات موسيقي خسته خاطر نشود.

مقام باربد در نزد خسرو به آن پايه بود كه هر كس حاجتي داشت مطلب خود را به وسيله او به عرض پادشاه مي رساند. نظامي نام سي نغمه از الحان باربد را در داستان خسرو و شيرين آورده است.

آزادوار چنگي
از مطربان دوره خسرو پرويز است.
بامشاد
نام خنيانگر و موسيقي داني در زمان خسروپرويز است، وجه تسميه آن يعني بامداد چنان مي نواخت و مي خواند كه همه كس را شاد مي كرد. و از اين جهت به بامشاد مقلب شد.
سركش
موسيقي داني كه در زمان خسرو دوم زندگي مي كرد و جز مطربان دربار بود.
سرچشمه ها
1. فکرت، محمد آصف. لندی: ترانک‌های مردمی پشتو. مشهد، 1380
2. شفیعی کدکنی، محمدرضا. موسیقی شعر. تهران، چاپ دوم: 1368
3. بهار، محمد تقی. بهار و ادب فارسی (مقالات). تهران، چاپ سوم: 1382، 2 ج
4. ابوالقاسمی، محسن. شعر در ایران پیش از اسلام. تهران، 1383
5. سایت روزنامه ی اطلاعات ایران: www.ettelaat newspaper.ir
6. سایت اینترنتی باشگاه دانشگاه پیام نور
7. محمدتقي بهار (ملك‌الشعراء) تاريخ تطور شعر فارسي با تحشيه تقي بينش، ناشر كتابفروشي آستان قدس رضوي مشهد، چاپ اول 1334
8. كنستانتين اينوسترانتسف، كتاب، تحقيقاتي درباره ساسانيان، ترجمه كاظم كاظم‌زاده از انتشارات، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران، سال 1351

گرآورنده: بصیر بیتا

هیچ نظری موجود نیست: